تو آن غمی که خون چکیده در جامت جهنمیست میان قلب آرامت مرا مبر به سرزمین بدنامت به گوشه ی سکوت بی سرانجامت تو آن غمی که خنده بر لبت داری به صورتت نقاب معرفت داری به جز بغض بگو چه در دلت داری بی عشق چگونه امنیت داری ای بی خبر از حال من خون میچکد از بال من به قلب خود بدهکارم چه حال ناخوشی دارم آه ای دل دلگیر من ای آه دامنگیر من مرا بگیر از این تکرار به عاشقانه ها بسپار متن ترانه علی زند وکیلی نقاب دیدم فرشته ی عذابم را جواب انتخابم را جنون گرفته خوابم را دیدم میان شعله رقصیدم میان گریه خندیدم ولی تو را نبخشیدم ای بی خبر از حال من خون میچکد از بال من به قلب خود بدهکارم چه حال ناخوشی دارم آه ای دل دلگیر من ای آه دامنگیر من مرا بگیر از این تکرار به عاشقانه ها بسپار
علی زند وکیلی - فصل پریشانی
علی زند وکیلی - رفیق
علی زند وکیلی - بر باد رفته
1- تنها دیدگاه هایی که با زبان فارسی نوشته شوند منتشر خواهند شد.
2- دیدگاه هایی که خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران باشند، تائید نخواهند شد.
3- از نوشتن دیدگاه هایی که ارتباطی با این مطلب ندارند خودداری کنید.